نانا: من کلی دردسر دارم غذا گل مهمه این چیزها ... یامان: چیزی که مهمه من و تو هستیم دست تو دست تا اخر عمرمون کنار هم باشیم چه توی عروسی با ۱۰۰۰ تا دعوتی یا دونفره زهیر: ادمی که دنبالش میگردی کنارته (جلوی بینی توئه) یامان: کجایی زهیر کجایی؟؟ زهیر: تو دنبال زهیر میگردی؟ گرسنه گرسنه کنارمه( دنبالم میگرده در صورتی که من جلوی چشمش هستم) نانا: خانواده خودش رو کشته یامان: کجاست اون؟ چه نقشه ای داره میکشه؟ حرف بزن مرد غریبه: تو مُردی یامان: زهیر بیا بیرون اون حساب باید امروز بسته بشه