بهترین و جدیدترین ویدئو های روز

پخش ویدئو بعدی ... {{ next_video.title }}
[توقف]

تصور کن جیمین پارت هشتم فصل دوم: وقتی چشمامو باز کردم تنها چیزی که حس میکردم شادی بود. جیمین کنارم نبود و همین باعث شد از جام بلند شم. این اواخر به سختی بلند میشدم و کارهامو نمیتونستم به تنهایی انجام بدم. پنج ماه از ازدواج من و جیمین میگذشت و هنوز باورم نمیشد که جیمین الان همسر من شده. وقتی به زور خودمو از تخت پایی کشیدم و تونستم از اتاق خارج شم جیمین و توی اشپزخونه دیدم که روی میز خوابش برده بود. بازم تا دیر وقت کار کرده بود و کلی خسته شده بود. پتویی از رو مبل برداشتمو به سمتش به ارومی قدم برداشتم. وقتی کنارش وایستادم به ارومی چشماشو باز کرد و با لبخند بهم نگاه کرد. جیمین:عشقم بیدار شدی؟ یکم بیشتر استراحت میکردی. پتورو که دیگه نیازی بهش نبود روی میز گذاشتم و روی صندلی منارش نشستم. گفتم:نمیشد. نمیتونم زیاد بخوابم. خوابم خیلی سبک تر شده بود و حتی اگه صدایی هم نمیومد بیدار میشدم. اروم دستمو سمت موهای جیمین بردم که سرش هنوز رو میز بود. گفتم: تو باید بیشتر استراحت کنی فعلا نه من. به خاطر من کارات رو هم تلنبار شده.ببخشید. سرشو ز رو میز برداشتو گفت:عشقم نگران من نباش من خوبم

0.05 sec, flt: 0 time: 8, count: 11, slow: 0