حامد همایون سحر hamed homayoun sahar سحر نمی شود چرا به شب کشیده ای مرا امان از این غم جدایی به جان چشم تو قسم نگو به تو نمیرسم بگو تو ای پری کجایی ببین تو با دلم چه کردی وچه میکند زمانه بیا بمان ستاره شو در این غروب عاشقانه بیا غزل بگو در این هوای خوب شاعرانه تو قبله منی بمان کعبه وبتخانه بهانه سحر نمیشود چرا .... نشد بمانی که این دل عاشق مراقبت باشد تو تمام منی که هرکسی غیر از تو غلط باشد تورا هنوز می پرسمت چون فرشته زیبایی دل من به تو روشن است بگو فردا تو میایی قفس یعنی خانه ی بی تو شکست دیوانه ی بی تو لعنت به زمانه ی بی تو پری کجایی بمان در این شب تارم تویی آرام و قرارم شدی تو دار و ندارم پری کجایی ای ماه چه زیبایی سحر نمیشود چرا به شب کشیده ای مرا ....