مشکل این بود که من در خانه نمی ماندم. پدرم؛ مکاتباتی با من داشت. صبح یک یادداشتی می نوشت و می زد روی آینه که "اگر کوچه نروی مثلاً پنج شنبه می رویم سینما". ما خویشتنداری می کردیم. این رابطه بین من و پدرم بود، یعنی یک جنگ توأم با عشق بود؛ عاشقانه دوستش داشتم. گالش هایش را پاک می کردم و کفش هایش را واکس می زدم. | تصویربردار: محمدرضا کشت دار / گفتگو: حسین جودوی | http://tn.ai/1726780