“تاکور بانوپراتا” از خانواده ای ملقب به نسل آفتاب، پسرش “هیرا” را که به خاطر علاقه به دختری به نام “گوری” که در کودکی از مدرسه رفتن سرباز زده و بی سواد مانده است از خود می راند. از طرفی “گوری” وقتی پیشنهاد ازدواج “هیرا” را می شنود او را به دلیل بی سوادی از خود می راند و در این میان “رادا” که دختر خانواده ای ثروتمند است از سرگذشت “هیرا” مطلع می شود و به خاطر گذشتی که او در حق “گوری” کرده به وی علاقمند می شود، اما “هیرا” و “رادا” با مخالفت شدید خانوادهایشان مواجه می شوند و …