جرسی داستان فردی به نام ارجان را روایت می کند که در گذشته یکی از کریکتکاران حرفه ای بوده است و تا جایی هم پیشرفت کرده که حتی به تیم ملی هم دعوت شده بود اما به دلایلی از لیسا تیم ملی خط خورد ، او نیز پس از رخ دادن این اتفاق نا امید می شود و از این ورزش دست می کشد و راه دیگری را پیش می گیرد اما پس از گذشت سالها در می یابد که هیچ چیزی به اندازه کریکت نمی تواند به او آرامش بدهد و از آن لذت نمی برد.