خلاصه داستان: "توکا" پسربچهی کوچکی است که به همراه شش پسربچهی دیگر در یک مرکز بهزیستی استیجاری زندگی میکنند. صاحب خانهی این مرکز حکم تخلیه را گرفته است. خانم "اشرفی" و آقای "کوهیار" مسئولین این مرکز، نتوانستند مکانی برای بچهها پیدا کنند و ناچارند بچهها را به مراکز مختلف منتقل کنند. توکا از این وضع بسیار ناراحت است. شبی در میان بازی بچهها دست توکا می شکند...