«آقای دوپهلو» کارمندی است که چشم به دارایی مردم دارد و حسرت داشتن ماشینهای آخرین مدل را میخورد. در اثر یک تصادف، او بیهوش میشود و در بیهوشی میبیند که برایش وضعیت تازهای به وجود آمده و به مال دنیا رسیده است. در این حالت، او مکافات بهرهمندی از دنیا و تبعات آنرا میبیند و وقتی به هوش میآید، میخواهد همانی باشد که هست؛ نه بیشتر و نه کمتر . . .