تبریز امروز: شد خزان گلشن آشنایی بازم آتش به جان زد جدایی عمر من ای گل طی شد بهر تو وز تو ندیدم جز بدعهدی و بیوفایی با تو وفا کردم تا به تنم جان بود عشق و وفاداری با تو چه دارد سود آفت خرمن مهر و وفایی نوگل گلشن جور و جفایی از دل سنگت آه دلم از غم خونین است روش بختم این است از جام غم مستم دشمن میپرستم تا هستم