خلاصه داستان:پسری روستایی به نام هاجا با استفاده از یک قالی پرنده که قرض گرفته است از دیدن دنیا لذت میبرد در عوض پدربزرگش از او می خواهد که الماس گمشده را پیدا کند. سلطان شهر پس از اطلاع از وجود این قالی جادویی برای بدست آوردن این قالی پرنده حاضر است دست به هر کاری بزند اما…