خیال خالِ تو با خود به خاک خواهم برد که تا زِ خال تو خاکم شود عبیرآمیز .... فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت که در مقام رضا باش و از قضا مگریز .... میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز ...