امروز جایی بودم کنار آکواریومی از تنهایی ماهی هایی که از خونشون به جبر رونده شده بودن و تنها در آبهایی که از ماهی ها تنهاتر بودن دوران حبسشونو می گذروندن انگار!! با یکیش خیلی دوس شدم اومد هی نگام کرد بعد دست و پا زد از آب بپره بیرون دید نمی تونه از آب فاصله بگیره دوباره رفت صورتشو چسبوند به شیشه نگام کرد یه لحظه تلنگر زدم چکار می کنی داری وابستش می کنی و بعد میری اون می مونه و ساعت اهلی شدنش