جوکر پیش از هر چیز و حتی قبل از شخصیت پردازی جوکر،به توصیف شهری می پردازد که همه اش سیاهی است و جای جایش را زباله و آشغالهای پراکنده شده پرکرده است، این سیاهی و تباهی تا پایان داستان پررنگتر میشود، جوکر اما دلقک است و دلش تنها یک چیزمی خواهد «خنداندن مردم» اما همین مردم او را آزار می دهند، همه چیز در این شهر بوی تعفن می دهد، اما در میان این همه سیاهی،تالارهای مجلل و زندگیهای اشرافی سرمایه دارانی به تصویر کشیده می شود که نشان از فاصله طبقاتی اجتماعی همان جامعه دارد. همه در تباهی به جز عده ای سرمایه دار که حتی می توانند برای شهرشان کاری کنند اما نمیکنند وتنها به دنبال اهداف خود هستند.