پدرم یاد داد در غم عشق / عاشق از نان و آب می افتد هرکجا مشک و آب می بیند / یاد طفل رباب می افتد هر که طفلی به خانه اش دارد / گاه به حلق او نگاه کند بخورد گر خراش حنجر طفل / مادرش روز خود سیاه کند بپذیرید روضه دشوار است / ناله بر آل ابوتراب کنید دل شش ماهه تا رضا گردد / گریه بر مادرش رباب کنید. نوبت طفل بی زبان شده است / حق نهاده است رو به تنهایی بی رجز گرچه آمده میدان / لشکری بوده او به تنهایی ظاهرا جام آخر ساقی / باطنا مست سید الشهداست واعظ شیرخواره را بنگر / منبرش دست سید الشهداست او به اصرار خویش عاشق شد / ورنه معشوق لایزالی بود تا شود اعتبار عاشورا / چند ماهی در این حوالی بود. چشم او محشر، ابرویش محشر / محشری روی محشر آورده است آنقدر غرق در تجلی بود / کفر سرنیزه را در آوردست آنقدر بین تشنگی گل کرد/ شوکت خارها شراره گرفت تا ببیند خیر قرآن چیست/ با رگ پاره استخاره گرفت به حرم برنگشت ماه و کنون/ آفتاب از حرم در آمده است شام می گفت شب سرآمده است/ کوفه می گفت حیدر آمده است. کوفه و شام و کربلا پرشد از تماشای حیدری دیگر سر شش ماهه بر سر نیزه می کند فتح خیبری دیگر گر دم از حی لایموت زدم