آهنگ عاشقانه آخرین پاییز قرن اولین برگی که رقصید فصل پاییز شد و بارید بغض تلخی که پنهون شد و فصل دلشوره ی من رسید دل دیگه خشکید و مرد عشق و از یادش برد از یادش برد فاصلمون از هم دور نشدیم باهم جور باهم جور تو مث یک برگ می رقصی تو باد اون خاطرات و می بری از یاد برعکس تو من خاموش نمیشم عاشقترینم از نسل فرهاد راز برگارو از من نپرسید شاخه از فرط تنهایی پوسید آخرین فصل پائیز قرنِ میشه رسوا شد و برگ و بوسید دل به دریا زدم خسته از هر قدم از کنارم گذاشتی عاشقی بی نفس شد اسیر قفس راه تقدیر و