تهیه شده توسط خانه هنر پلان3 اون قدر عاشق سیدالشهدا بود مجتهد بود یه دفعه میدیدن شیخ دربندی نیومده سر کلاس شاگرد های اصلیش میفهمن یه جایی داشته رد میشده یه نفر اسم حسین صدا زده این غش کرده میومدن میدیدن شیخ دربندی عمامه افتاده کتاب یه طرف افتاده تو کوچه هی میگه حسین آقا چی شده داشتم میومدم پدره به پسرش گفت حسین داری میری یه نونم برا خونه بخر گفتم آخ این اسم عشق منو برد این حدیثه که هر کس گفت حسین خودش نگفت حسین انداختن تو دهنش گذاشتن تو سینش که این وجود یه دفعه گفت حسین