#سوم بعد از مراسم تشییع پیکر شهید سلیمانی، به سمت ایرلند برگشتم؛ دلم اما موند بین اون همه آدمایی که احساسشون به عشق سردار، همرنگ شده بود. فکر اینکه حاج قاسم به دوستاش گفته بود امسال فاطمیه بین شما نیستم، برام افسوس سنگینی شده بود که کاش یکی از این سالها تو مراسم فاطمیه کنار سردار بودم. تمرکزی برای تموم کردن پایاننامهم نداشتم. تو محل کار هم بیرمق و کسل بودم. فیلیپ، همکارِ غیر مسلمانم، از اتفاقی که افتاده بود اظهار تاسف کرد. به نشانهی تشکر سری تکون دادم. گفت خبرش رو از رسانهها دنبال میکرده و چقدر براش جالب بوده چنین جمعیتی به خاطر یک نفر دور هم جمع بشن. احساس کردم مایله باهام حرف بزنه. از فلاسکِ خاکستریِ روی میزم، براش چای ریختم. فیلیپ ادامه داد چقدر دنیا شخصیتهای شجاعی که اینقدر بزرگ باشن کم داره. سعی کردم براش توضیح بدم که مکتب شیعه، قهرمانپروره. نگاهی انداخت و گفت، نمیدونم شیعه یعنی چی؟ این اثر در قالب پادکست کاری از آقای روح الله سلیمانی جهت انتشار در فاطمیه (بان