تو دستشویی نشسته بودم و به خودم و این تاریخ لعنتی فحش میدادم که یه دفعه در باز شد و تهیونگ اومد تو. +یاااااا کیییییییم تهییییییووووووونگ بروووو بیرون. تهیونگ همونجوری که داشت میومد سمتم نگاش به دستمال خونی های تو زباله افتاد. _ ما که دیشب کاری نکردیم. +به دیشب ربطی نداره به تاریخ ربط داره. _ خب خانمی چی لازم داری؟ +لباسم رو از خونه و چندتا چیز و مسکن از داروخونه. _باشه، پس تا من میرم اینا رو بیارم تو هم برو تو وان آب گرم. +باشه،میسییییی^_^ ووووییییی خدا این بشر چقدر کیوت و مهربونه. دوساعت گذشته بود ولی تهیونگ هنوز نیومده بود. یه دفعه در حموم باز شد.+(با جیغ) تهییییییووووووونگ بروووو بیرون پسرررره بی حیاااا. _تو به جز جیغ زدن کار دیگه ای بلد نیستی؟ +نهههههه بروووو بیرون _آروم باش ای بابا. میخوام یکم کمرت رو ماساژ بدم تا بهتر بشی. +خیلییییییی بی حیااااااااایییییییییی. یه دیشب اجازه دادم بهم دست بزنی پرو شدیا!! _() لباسات رو گذاشتم رو تخت. +مرسی ته ته.^_^ از زبان تهیونگ واااای خدا ا/ت به من گفت ته ته. وای چقدر کیوت شده بود وقتی که ازم تشکر. +تهیونگ برو بیرون از اتاق میخوام ب