عارف سخت زندگی کرد در آن پنجاهوچند سال؛ آن حزنِ آمیخته با تصانیفش چون ای امان از فراقت یا نمیدانم چه در پیمانه کردی یا تصنیفِ معروف گریه را به مستی بهانه کردم و دل هوس سبزه و صحرا ندارد، به خوبی خبر از سری میدهد بیسامان؛ اما حالا که به زندگیاش نگاه میکنیم، شمایلِ شاعری آزادیخواه را میبینیم که در آن سالهای سختِ استبداد و سالهای امید مشروطه، زبانِ گویای دردهای ملت ایران بود و روشنفکران ترقیخواه. شعرهای او پیامِ آزادی میداد در آن دوران و هنوز هم که آدمی آن تصنیفِ «از خون جوانان وطن لاله دمیده» را میشنود، وجودش را شور میگیرد و این همان معجزهی موسیقیِ مردی است که نیمقرن با دلی شکسته زندگی کرد و گفت: «من یک ایرانی پاک هستم که برای او هیچچیز گرانبهاتر از وطناش نیست. بگذارید در گمنامی بمیرم. آرزوی من این است که ملتم نیرومند و سربلند و کشورم شکوفا باشد.»