اهالی یک روستا که به خاطر حملهٔ راهزنها، به فلاکت و تنگدستی افتادهاند تنها راه چاره را در پیدا کردن چند سامورایی برای محافظت از روستا در برابر غارت راهزنان میبینند. چند نفر از اهالی بدین منظور راهی شهر میشوند و پس از تلاش فراوان و چند بار شنیدن جواب رد، موفق میشوند یک سامورایی با اخلاق به نام کامبِئی شیمادا را پیدا کنند. او وقتی میفهمد که دستمزدش فقط روزانه سه وعده برنج به عنوان غذاست، از این کار منصرف میشود اما با دیدن فلاکت روستاییان دلش برای آنها میسوزد و تصمیم به یاری آنها میگیرد...