قیصر : «تو چرا این ریختی شدی؟ کی زدتت؟» میتی: «قصه اش درازه. »قیصر : «کجا؟» میتی : «هیجی بابا، من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامون هم بود.» قیصر : «کریم؟! کدوم کریم؟» میتی : «کریم آق منگل ، میشناسیش؟ آره؟ از ما نه, ازاونا آره، که بریم دوا خوری. تو نمیری به موت قسم اصن ما تو نخش نبودیم، آره نه گاز دنده دم هتل کوهپایهٔ دربند اومدیم پایین، یکی چپ یکی راست یکی بالا یکی پایین عرق و آبجو جور شد رو تخت نشسته ب