_________ دلم می خواهد دقایقی که ساعتها ادامه داشته باشند در بارانی ترین نقطه ی دنیا میان جنگلی مه آلود وسط قلمرو بومیان در کلبه ای متروک کنار هم نشسته باشیم شب باشد و قورباغه های برکه نگذراند با صدای سوختن هیزم ها به خلسه برسیم و خسته به شعله ها خیره شویم _ دو سرخپوست شکست خورده ی مغموم _ و من برای تو و تو برای من با رقص سرد سایه هامان بر ساقه های خیزران یکریز گریه کنیم دلم بخواهد بغلت کنم دست ببرم گونه هایت را پاک کنم دورتر شوی نگذاری لمست کنم جغدی از شاخه بپرد بترسی دوباره برگردی به من بعد گرگ ها زوزه بکشند هراسانتر شوی _ و زن ها وقتی هراسانند چقدر زیباتر می شوند _ هراسانتر شوی بچسبی به من در آغوشم پنهان شوی در تو غرق شوم بمیرم قلبت تند تند بزند از رمپ رمپش درخت ها بلرزند پرنده ها