یادگار سفرِ شام منم روضه ام روضه ی پر سوز و نواست خاطراتِ سفر. کرببلاست کربلا بودم و برنِی دیدم صوت قرآن ز لبی .. بشنیدم من خسوفِ قمری... را دیدم سنگ بارانِ سَری..... را دیدم من چه گویم که چنان افسردم کاش در کرب و بلا می مردم ... زین سبب گشته بقیع مدفن من چون در آغوش گرفته تنِ من