[توقف]
گفتم حسین قفل دلم ناگهان شکست بغض گلوی مأذنه وقت اذان شکست در راهِ عشق اَنگِ هوس خورد و خُرد شد پیشِ همه غرور زلیخا چنان شکست مجنون که بی محلی لیلا کشید، گفت: ظرفِ مرا فقط جلوی دیگران شکست باید که در طریقِ تو زانوی درس زد پیش کسی که پیش شما استخوان شکست قربِ خدا بدون توسل نمیشود بالا نرفت آن که زد و نردبان شکست حتی بساطِ چای شما غصه میخورد آن هفته خود به خود دو سه تا استکان شکست با خطبه ام به کوفه نشان داده ام حسین زینب نخورده است در این امتحان شکست امروز در محلهی برده فروشها دیدی چگونه حرمت این خاندان شکست؟! سبز و کبود و زرد شده رنگ دخترت با پای زجر قامت رنگین کمان شکست جوری یزید ضربهی دستش شتاب داشت دندانِ تو که جای خودش، خیزران شکست