نغمهی «ای ایران» کفایت میکند برای جاودانگی «روحالله خالقی». تصور کنید تهرانِ تحتِ اشغالِ زمان جنگ جهانی دوم را. متفقین پرچمشان را در پادگان استرآباد به اهتزار درآورده بودند. یک روز حسینِ گلِگلاب شاهد دعوای سربازی انگلیسی با درجهداری ایرانی میشود و اهانتی که به افسرِ ایرانی میشود. «گل گلاب» میآید پیشِ خالقی و میگوید: «شعری خواهم گفت تا ایران و روح ایرانی در آن زنده ماند.» خالقی آهنگش مینویسد و بنان میخواند تا بشود سندِ شرافتِ ایران. «خالقی» جدای از نغمههایش خیلی کارها برای موسیقی این سرزمین کرد. سرگذشتِ موسیقی را نوشت. رییس شورای موسیقی رادیو شد و سرپرست ارکستر گلها و تا آن روزی که سرطان امانش داشت نوشت و نوشت و نوشت تا برای همیشه در «ظهیرالدوله» آرام گرفت.