احسان عبدیپور خیلی کارها کرده؛ از نویسندگی و کارگردانی تا مجریگری و پادکستری و... او اما یک کاری را بیش از هر چیزی بلد است و آن «قصهگویی» است. شاید در هر کار دیگری هم که کرده، از نویسندگی و بازیگری تا مجریگری و پادکستری و... پیش از هر چیزی قصه میگوید. وقتی قصه بازی ایران و استرالیا را گره زد به آن روزی که «اذان صبحاش خالیخالی روضه است» از «روایت»اش حیرتزده شدیم. وقتی از «ممدشاه» و هیاهوی آن استادیوم نیمهخالی میگفت، در دل فریاد زدیم «یا نجف یا بالمدینه / شاهین شیر زمینه». وقتی قصه روزهای اول کرونا را با فرو رفتن «تایتانیک» روایت کرد، باور نمیکردیم که این روزها تا امروز روز ادامه پیدا کند. قدم به قدم پشت تمام آن دانشجوهای علاف، خیابان طالقانی را گز کردیم و ناامیدانه چشم گرداندیم تا مگر پیرزنی پولدار... «تنهای تنهای تنها» را که ساخت، «تیکآف» که به نمایش در آمد، «قصه» را لمس کردیم. او «کلمه» را بلد