«آوردهاند که زاغی کبگی را دید که میرفت. خرامیدن او در چشم او خوش آمد و از تناسب حرکات و چستی اطراف او آرزو برد، چه طباع را بابواب محاسن التفاتی تمام باشد و هراینه آن را جویان باشند. در جمله خواست که آن را بیاموزد، یکچندی کوشید و بر اثر کبگ پویید، آن را نیاموخت و رفتار خویش فراموش کرد چنانکه بهیچ تاویل بدان رجوع ممکن نگشت.» این روایت نصرالله منشی است در باب الزاهد والضیف کلیله و دمنه. این روایت و هزار روایت دیگر بر مقرنسهای پرشمار یک اتاق منحصربهفرد در اصفهان نقاشی شدهاند؛ اتاقی که به تنهایی موزهای است از تزئنیات معماری ایرانی و روایتهای ناگفته اصفهان. دیدن این اتاق خاص در این خانه ویژه اما برای همه ممکن نیست پس ویدئو را ببنید و برای دوستانِ خاصپسندتان بفرستید. اگر از محل خانه بپرسید باید بگوییم: «محله پشت بارو»، «کوچه یازده پیچ»، «معاونت پژوهشی دانشگاه هنر اصفهان»!