تو مکن تهدیدم از کشتن که من تشنهی زارم به خون خویشتن گر بریزد خون من آن دوست رو پایکوبان جان برافشانم بر او رقص جولان بر سر میدان کنند رقص اندر خون خود مردان کنند چون جهند از دست خود دستی زنند چون رهند از نقص خود رقصی کنند میرسد آواز عشق از چپ و راست منطق الطیر سلیمانی کجاست مطربانشان از درون دف میزنند بحرها در شورشان کف میزنند تو نبینی لیک بهر گوششان برگ ها بر شاخه ها هم کف زنان