آقای عزیزی که سرپرست بخش تعمیرات و نگهداری پالایشگاه آبادان است برای مراسم خواستگاری دخترش آماده می شود و ستاره دختر دیگرش در همان روز قصد سفر به تهران برای شرکت در جشن خداحافظی یکی از دوستان هم دانشگاهی اش را دارد. پدرش بدلایلی به این سفر مشکوک است و این آغاز ماجراست...