راهِ ادبیات، راهِ زندگیست؛ راهی که به جایی آنسوی این «بودنِ مکرر» میرسد. زندگیِ راستین، در ادبیاتِ اصیل و واقعی، معنا مییابد؛ جایی که در قلبِ حماسهها و آن نگاه و رویکردِ کلاسیک و اصطلاحاً آرکائیک، و در لابهلای زیستِ قهرمانانِ اسطورهای و نوعِ بودنِ پهلوانانه، تعریف میشود. خواندنِ این آثارِ حقیقیِ بشری، نهفقط در کنشِ دنبال کردنِ تعدادی شخصیت و ماجرا، که در تأمل دوباره و دوباره در «معنایی گمشده» در دل تاریخ و زمانه، و بسط و گسترش و امتدادِ همان معنا در زمان، شکل مییابد؛ «خواندن»ای برای کشفِ معنای زندگی و مرگ، و برای فهمِ آنچه نه در گذشتههای دور و نه در دنیایی کهن، که در هر روزِ حیات، و حتی همین حیاتِ روزمرۀ مدرن و تکنولوژیک، با آن روبهروییم. قسمتِ سیوهشتمِ «مدریکتاکس»، روایتی دیگر از «شاهنامۀ» فردوسی و «ایلیاد»ِ هومر، دو گنجینۀ بزرگِ ادبیاتِ ایران و جهان، به انتخاب و خوانشِ «حسین ترکمننژاد»، مترجم و مدرسِ