در سال ۲۰۰۶، تجارت مواد مخدر در حال رونق است. قاچاق بین آسیا و اروپا در بالاترین حد خود قرار دارد. در این زمان است که اداره اطلاعات و مبارزه با مواد مخدر مالزی از سوی همتایان هندی خود برای کمک فراخوانده می شود. شنیده ها حاکی از آن است که این باند اخیرا مقر عملیات خود را جابجا کرده است. این کارتل توسط سینگانیای مخوف اداره می شود، اما چیزی که بسیاری از مردم نمی دانند این است که این تجارت واقعاً توسط ستوان او، دان، اداره می شود. مردی که زندگی را در لبهها زندگی میکند، دان دائماً در حال گسترش اندازه امپراتوری خود است و در عین حال از دستگیری یا مرگ به دست دشمنان خود، چه در داخل و چه خارج از قانون، فرار میکند. او در تعقیب قدرت مطلق غیرقابل توقف است. تعقیب اصلی او یک افسر پلیس هندی به نام دسیلوا است. او مردی است که قسم خورده است که به این پیوند شرارت پایان دهد و می داند که کلید باز کردن قفل این پازل در دستگیری دان نهفته است. و یک روز موفق می شود. دان اسیر می شود و دسیلوا نقشه خود را عملی می کند. پسیلوا که حتی بخش خودش را هم نمی شناسد، مردی را استخدام کرده و آموزش داده است که