چند دقیقه به شروع برنامه، گفتند مادرت سکته کرده، گریه ام بند نمی آمد اما مجبور بودم مردم را بخندانم اینکه اجاره خانه ام عقب افتاده بود و هزار جو مشکل داشتم و تهیه کننده پولم را نمیداد چه ربطی به تماشاگری که بلیط خریده دارد؟ این ضعف من بود که زورم نمیرسید دستمزدم را از تهیه کننده بگیرم همه مدعی اند که آنها من را گنده کرده اند حضورم در خندوانه باعث شد شهرهایی که به من مجوز نمیدادند دیگر نتوانند سلیقه ای مانعم شوند اصلا از آن کمدین پیشکسوت توقع نداشتم که روی استیج و جلوی جمع آنطور تخریبم کند بخاطر آن حرفهای زشتش بغض کردم و در داخل احساس کردم خرد شدم پرنده، تاریکی و تنهایی، چیزهایی است که به شدت از آنها میترسم جلوی در یک عالمه کفش میگذاشتم تا دزدها بدانند کلی آدم داخل است با قایم شدن در کمد هنوز هم همسر و خواهرم را میترسانم