احسان (صابر ابر): میدونی از این همه بدبختی چجوری خلاص میشیم مامان؟ یه شب یه شام ِ درست حسابی بپزی بخوریم، بعد سرِ فرصت همهٔ درزای درو پنجره هارو ببندیم، یکیمون شیر گازو باز کنه، بریم بخوابیم؛ صُب نشده همهٔ درد سرامون پریده..
احسان (صابر ابر): میدونی از این همه بدبختی چجوری خلاص میشیم مامان؟ یه شب یه شام ِ درست حسابی بپزی بخوریم، بعد سرِ فرصت همهٔ درزای درو پنجره هارو ببندیم، یکیمون شیر گازو باز کنه، بریم بخوابیم؛ صُب نشده همهٔ درد سرامون پریده..