مسلسل ترکی / به زبان عربی / احمد : تو دیشب چرا کنار جمیل ایستاده بودی ؟ عفت : همین طوری اتفاقی شد . دیدم ماشین او آتش گرفته .نمی دانستم چه کار کنم . احمد : جمیل زن و بچه که ندارد . وسیله رزق او هم که از بین رفت . بتول از عفت می پرسد . عفت : جمیل دوست دارد که با هم صلح کنیم . بتول با سوسن بگو مگو می کند . به عفت هم توصیه کرده که از جمیل دور شود .