گم شدن هر بار که سر بر شانەهایم می نهی هنگامی که می روم به درون گیسوانت درآن بدل به پروانه یی سرگردان می شوم و گم می شوم و بازنمی آیم هر بار که دست در دستم می نهی دیگر آن پنج انگشت دستم بدل به پنج ماهی کوچک می شوند و به حوض چشمانت رفته و گم می شوند و باز نمی آیند آن دم که من به خود می آیم آن زمانی است که تنهایم و تو در آن جا نیستی! شیرکو بیکس @HeseKholase