*** حاصل کارگه کون و مکان اینهمه نیست باده پیش آر که اسباب جهان اینهمه نیست از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است همه آن است وگرنه دل و جان اینهمه نیست منّت سدره و طوبی ز پی سایه مکش که چو خوش بنگری ای سرو روان اینهمه نیست دولت آن است که بی خون دل آید به کنار ورنه با سعی و عمل باغ جنان اینهمه نیست پنج روزی که در این مرحله مهلت داری خوش بیاسای زمانی که زمان اینهمه نیست بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی فرصتی دان که ز لب تا به دهان اینهمه نیست دردمندیّ من سوختهٔ زار و نزار ظاهراً حاجت تقریر و بیان اینهمه نیست زاهد ایمن مشو از بازی غیرت زنهار که ره از صومعه تا دیر مغان اینهمه نیست نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی پیش رندان رقم سود و زیان اینهمه نیست.