هادی بعد ازاینکه از سیما خبری نشد،به آتلیه و خانه و محل کار پدرش میرود،سرایدار محل کار پدرش به او میگوید که از ایران رفته اند.هادی بهم میریزد و با همه بد اخلاقی میکند.بعد از تلنگرهای مادرش سعی میکند تا با شرایط خود کنار بیاید و زندگی جدیدی را آغاز کند. همه ی اعضای خانواده سال نو را در کنار مزار احسان آغاز میکنند. ندا حالش بد میشود،او را بستری میکنند.پزشکان به سروش میگویند بیماری سراسر بدن او را گرفته و چیزی از عمرش باقی نم