سریال روزگارانی در چکوراوا قسمت 39 آدرس کانال مشکی ترکی https://www.youtube.com/channel/UCmu9... غفور به بیمارستان رفته و حسن را پیش هونکار می برد. هونکار با حسن صحبت کرده و به او بسته ای پول میدهد. غفور به همراه حسن سر زمین رفته و به همه میگوید که ییلماز به پسر حسن زده و فرار کرده است، ولی دمیر او را به بیمارستان برده و به او رسیدگی کرده است. سپس همه را توجیه میکند که ییلماز آدم بدی است ولی دمیر آدم خوبی است. جنگاور و دمیر با پیگیری از کارخانه ییلماز، آدرس خانه او را پیدا کرده و دم خانه می روند و از دور به آنجا نگاه میکنند. دمیر به شدت از پیشرفت وضعیت ییلماز عصبی است و نمیداند باید چه کند. در خانه، زلیخا که متوجه شده است هیچ کاری نمیتواند بکند، تصمیم میگیرد تظاهر به پشیمانی بکند تا بتواند خودش را نجات دهد.او به هونکار میگوید که کارش اشتباه بوده و باید قدر زندگی اش را بداند و فقط به پسرش فکر کند. شب وقتی که دمیر به خانه می آید نیز، زلیخا با مهربانی و محبت از او بخاطر رفتارش و همچنین پنهان کردن نسبتش با ییلماز از او معذرت خواهی میکند و به او ابراز علاقه میکند. دمیر