ریحان دختری یتیم هستش که بعد مرگ مادرش داییش (حکمت تارهون)که بیمار هست (دایی واقعیش نیست)ازش میخواد که با پسرش(امیر) که یک شورشی خشن هستش و می تونه به راحتی دارایی خانواده بزرگ تارهون هارو به باد بده ازدواج کنه ریحان اولش میگه که من اونو نمی شناسمش و .... اما آخرش راضی میشه و قسم میخوره که ازدواج کنه و با داییش به استانبول می ره و با امیر ازدواج می کنه امیر اولش دوسش نداشت امابعداً عاشقش میشه و.