خلاصه داستان : بهناز جعفری بازیگر مشهور با دیدن ویدو دختری شهرستانی آشفته می شود. خانواده دختر او را تحت فشار گذاشته اند تا تحصیلاتش در دانشکده هنر تهران را رها کند. بهناز صحنه فیلم برداری خود را ترک می کند و سراغ جعفر پناهی فیلم ساز می رود تا در حل مشکل دخترک او را رهنمایی کند. آن دو با اتوموبیل به سمت روستایی در شمال غرب کشور که زادگاه دختر است می روند و در آنجا محو مهمان نوازی مردمان بومی آن روستای کوهستانی می شوند اما به زودی در می یابند سخاوت و مهمان نوازی این مردم به اندازه حرمت گذاشتن به سنت