کریم باوی (بازیکن سابق شاهین و پرسپولیس) تعریف می کرد: . «یک روز که در اردوی تیم ملی در شهر انزلی بودیم، سیروس به جمع بچه ها آمد و گفت یک مرد می خواهم با من همراهی کند تا یک کار خیر انجام دهیم. از او پرسیدیم این کار خیر چیست؟ گفت: یک نفر بیاید در راه به او می گویم. . من هم که سیروس قایقران را دوست داشتم با او همراه شدم. سیروس پیش از رفتن از هر کدام از بچه ها مقداری پول گرفت... خلاصه مبلغی جمع شد و راهی شدیم. . از این کوچه به آن کوچه از آن کوچه به این کوچه آن هم به صورت مخفیانه تا کسی متوجه رفتن ما نشود. از خدابیامرز #سیروس پرسیدم پول ها را می خواهی چه کار، گفت: کار خیر! گفتم کجا می رویم؟ گفت: می خواهیم از دیوار مردم بالا برویم! گفتم: چی؟ شوخی می کنی! گفت: حالا باید از دیوار مردم بالا برویم. . قلاب بگیر تا من از دیوار بالا بروم. پای دیوار یک خانه خیلی قدیمی و کلنگی قلاب گرفتم تا سیروس خودش را بالا کشید. بعد با صدایی نچندان بلند چند بار گفت، حاج آقا! حاج خانم! از آن سوی دیوار، پیرزنی گفت: جانم! #قایقران بی معطلی به داخل حیاط رفت و چند دقیقه بعد برگشت. . لب