مسألۀ این قسمت از مدریکتاکس، «مقایسه» است؛ چیزی که در نگاه اول، چهبسا امری بدیهی و عادی و حتی حتمی به نظر میرسد، اما در عین حال میتواند تبدیل به یک تله و گرداب عمیق و گرفتارکننده شود. بهخصوص وقتی در روند روزمره و ناخودآگاه و با تکرارهای پیاپی، تبدیل به نوعی عادت و الگوی فکر و رفتار شود. بدتر و هولناکتر، شاید این باشد که مقایسه به ابزارِ بزرگ و اصلیِ داوری و قضاوت در مورد همه چیز تبدیل شود. انتهای این داستان، دالان تاریکیست لبریز از انواع مقایسه که مسیر زندگیِ فرد و جامعه از آن میگذرد. علی نادعلیزاده، بازیساز و مدیر استودیو تاد، در آرامشی ستودنی، روایتی مبتنی بر تجربۀ زیسته از این ماجرای عجیب و تراژیک و گویی دردِ مشترکِ آدمها و زندگیها دارد؛ و شاید همین تناقض، ویژگی جذابِ قسمتِ چهلودومِ مدریکتاکس باشد!